دردمند و دردنوشم روز و شب


عاشقانه در خروشم روز و شب

گر زنندم همچو نی نالم به روز


ور گذارندم خموشم روز و شب

در خرابات مغان مست و خراب


همنشین می فروشم روز و شب

با حضورش هر شبی آرم به روز


در هوایش باده نوشم روز و شب

ز آتش عشقش چو خم می فروش


در درون خود بجوشم روز و شب

هرچه بنماید نمایم در زمان


هرچه پوشاند بپوشم روز و شب

سیدم عشق است و من در حضرتش


بندهٔ حلقه به گوشم روز و شب